وقتی موفقیتهای خود را در زندگی کماهمیت جلوه میدهیم، یا سعی میکنیم خودمان را کمتر تأثیرگذار معرفی کنیم تا دیگران احساس خطر نکنند و در نتیجه بیشتر ما را دوست داشته باشند، یا سعی میکنیم از این احساس که «به دستش آوردم» اجتناب کنیم، در اصل از اوج گرفتن میترسیم.
اگرچه بسیاری از ما آرزوی لحظهای را داریم که احساس کنیم بالاخره به جایی که باید رسیدهایم و به معیارهای موفقیتی دست یافتهایم که عمیقاً آرزوی آن را داشتهایم، اما غالباً هنگامی که آنها را به چنگ آوردهایم، احساس میکنیم که آنقدرها هم عالی، تأثیرگذار یا بزرگ نیستند و آنطور که فکر میکردیم احساس خوبی در ما ایجاد نمیکنند.
این احساسات به دلیل کماهمیت جلوه دادن اتفاق میافتد. ایدهی «به دست آوردن»، باعث میشود از این که به اوج برسیم بترسیم و بنابراین از آن اجتناب کنیم. اگر بپذیریم که رسیدهایم و بعدش از خود بپرسیم هدف چیست؟ این احساس شبیه به مرگ است، بنابراین در عوض معیار دیگری برای هر چیزی برمیگزینیم.
به همین ترتیب هنگامی که در کنار افراد دیگریم، محکوم و غرورآمیزتر از آنچه هستیم خود را نمایان نمیکنیم زیرا به ما یاد دادهاند که این عملکرد بدی است – درحالی که اگر به روشی ناسالم انجام شود بد است.
آن چه احساس میکنیم این است که «بهتر از» دیگرانایم، زیرا به چیزی دست یافتهایم. همین هم باعث میشود دیگران راحت نباشیم، زیرا باور داریم که نادرست و ناخوشایند است.
چگونه این مشکل را حل کنیم؟
همهی ما میتوانیم دستاوردها و استعدادهای متنوع دیگران را بشناسیم و از آنها قدردانی کنیم و درعینحال از خودمان نیر راضی باشیم. به جای تعارف و شانه خالی کردن از آنچه هستیم، میتوانیم پاسخ دهیم:
«متشکرم، من خیلی سخت کار کردم و خوشحالم که الان در این جایگاه هستم.»
اگر ترس این را داریم که خیلی زود به اوج میرسیم، باید ایدهی پیشرفت خود را اصلاح کنیم، زیرا برای این بهتر نمیشویم که بعدش بدتر شدن را تجربه کنیم.
رفرنس: کتاب “کوهستان تویی: از خودویرانگری تا تسلط بر خود” اثر برایانا ویست